خیلی وقته چیزی ننوشتم........
خیلی سرم شلوغ بود
بهمن ماه تا عید خیلی اتفاقهای خوبی برامون افتاد.
از جشن دهه فجر که شما اجرای نمایش بره حنا رو داشتید که خیلی موفق اجرا شد.....
تو هم نقش بره حنا رو اجرا کردی وقتی اومدی رو صحنه همه سالن برات کف میزدن
بیست و هشتم بهمن واحد تهران شمال دانشگاه آزاد برای فرزندان کارکنان که به سن تکلیف رسیده بودن جشن گرفته بود باهم رفتیم خیلی برنامه مفصل و شادی بود گروه قلقلک و مجری تلویزیون اومده بودن ....
اول اسفند که نامزدی داییت بود
پنجم اسفند جشن تکلیف تو مدرسه برگزار شد.روز تولد حضرت زینب.
تو موذن بودی و اذان و اقامه رو تو گفتی
بیستم اسفند ساعت 6 صبح رفتیم فرودگاه امام خمینی ساعت 1:30 پرواز به جده ساعت حود 5 بعد از ظهر رسیدیم جده بعد با اتوبوس از جده رفتیم مدینه حدود 11 شب بود که رسیدیم مدینه خیلی خسته شدیم ولی وقتی مسجدالنبی رو دیدیم خستگیم در رفت...(این حس خودم بود)
پنج روز مدینه بودیم کلی خوش میگذشت مسجد میرفتیم... خرید میرفتیم....تو چادر سرت میکردی همه ازت خوششون میومد.
مسجدالنبی پر بود از ملخهای به قول خودت 10 سانتی من و تو هم ازشون میترسیدیم تو هم چادرتو میکشیدی رو صورتت راه میرفتی
بعداز پنج روز رفتیم مکه تو راه بیرون از مدینه تو مسجد شجره محرم شدیم تو هم محرم شدی.
بعد با اتوبوس شبانه رفتیم مکه خوابیدیم برای نماز صبح رفتیم مسجدالحرام بعد از نماز صبح طواف کردیم سعی صفا و مروه رفتیم همونجا دو تا دوست پیدا کرده بودی باهاشون میرفتی طواف نسا رو هم با بابات همراه بودی خدا رو شکر همه اعمالتو خوب انجام دادی...
پنج روز هم مکه بودیم برای تحویل سال هم که ساعت 2 نصف شب بود رفتیم خونه خدا فرداش هم روز اول فروردین اومدیم تهران
فامیلهامونم اومده بودن فرودگاه استقبال...
دایی مهدی یه بنر جداگونه برات زده بود دم درمون روش نوشته شده بود:" سارا جان زیارت قبول "
بعد از چند روز مهمونداری هم آخرای عید از دهم تا چهاردهم رفتیم شمال.....
کلا عید پر مشغله و شلوغی بود نوروز 94
انشالله تا آخر سال خوب باشه..