پنجشنبه 25 اردیبهشت وقت گرفته بودم بریم آتلیه عکس بگیریم .
صبح بردمت خونه یکی از دوستام موهای تو و منو درست کرد.
خدا رو شکر بداخلاقی نکردی .....
کلی فیگور گرفتی...
اینم عکسهات.... ادامه مطلب...
پنجشنبه 19 اردیبهشت ماه رفتیم کاشان برای دیدن مراسم گلاب گیری.
شب رسیدیم یه کم تو شهر گشتیم و شام خوردیم وخوابیدیم .
صبح زود ساعت 5:30 رفتیم به طرف قمصر . کل راه خواب بودی وقتی می خواستیم بریم دیدن گلاب گیری بیدارت کردیم
رفیم تو یه باغ که یه آقایی در مورد گلاب و عرقیات توضیح میدادتو هم با دقت به حرفاش گوش میدادی با اینکه یه کم سردت بود ایستاده بودی و دقت میکردی . یه چای با گلاب هم بهمون دادندو یه کم خرید کردیم و اومدیم.
بعد هم رفتیم یه باغ دیگه اونجا یه ابتکاری انجام داده بودن . با بطری های نوشابه گلدون درست کرده بودن توش گل طبیعی کاشته بودن از دیوار و درختها آویزون کرده بودن خیلی قشنگ بود.
یه دفتر یادداشت با خودت آورده بودی وهر چی میدیدی یادداشت میکردی.....
بعد هم رفتیم باغ فین کاشان تو باغ با فواره ها آب بازی میکردی هر جاهم میخواستیم عکس بگیریم تو جلوتر میرفتی و فیگور میگرفتی .....
بعد از ناهار هم برگشتیم خونه .....
خوش گذشت.
روز شنبه به مناسبت روز معلم تو مدرسه جشن گرفته بودن.
مسابقه ماست خوری هم برگزار کرده بودند تو هم شرکت کرده بودی و نفر پنجم شده بودی
تو راه که داشتم میومدم زنگ زدی تعریف کردی.مامان مسابقه ماست خوری داشتیم من اینجوری ماست خوردم ...پنجم شدم....
وقتی رسیدم تا منو دیدی گفتی:مامان مسابقه ماست خوری داشتیم....مسابقه ماست خوری داشتیم.مسابقه ماست خوری داشتیم.....
چند دقیقه بعد گفتم سارا چه خبر؟ گفتی :مسابقه ماست خوری داشتیم دو تا گروه بودیم گروه بزرگترها و گروه کوچکترها... من پنجم شدم تو گروه کوچیکترها....
سر خیابون دوباره گفتی جشن داشتیم گفتم تعریف کن .گفتی مسابقه ماست خوری داشتیم.... گفتم یعنی تو اون جشن غیر از مسابقه ماست خوری خبری نبود؟
تا شب هر موقع میگفتیم از مدرسه چه خبر می گفتی مسابقه ماست خوری داشتیم.....